پس از آن كه آيه زكات و لزوم اخذ آن از مسلمانان، بر پيامبر(ص) نازل گرديد ] اِنَّمَا الصَّدقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المَساكين وَ العامِلينَ عَلَيها … (1)
پيامبر(ص) دستور داد كه از دارايي هاي مسلمانان، مالياتي به عنوان "زكات" و "صدقه" دريافت كرده و در امر حكومت اسلامي و هزينه كردن در مواردي چون تامين معيشت مستمندان، آزادي بردگان، تامين رهگذران وامانده، كمك به بدهكاران ورشكسته و تاليف قلوب دشمنان و امثال آن ها مصرف نمايند. بدين منظور در نخستين روز ماه محرم سال نهم هجري، عاملان و كارگزاراني براي اين امر برگزيد و آنان را با توصيه هاي خاصي به سوي مناطق مختلف حكومت اسلامي گسيل داشت.
برخي از مسلمانان، به محض دريافت پيام رسول خدا(ص)، زكات دارايي هاي خويش را به ماموران حكومتي پرداختند، ولي برخي ديگر به خاطر حرص و طمع ورزي به مال دنيا و يا عدم درك كامل اسلام و نداشتن ايمان باطني، از پرداخت زكات امتناع كرده و حتي برخي از طوايف، مانند طايفه بني تميم، آماده درگيري و نبرد با ماموران حكومت اسلامي شدند. (2)
به هر روي، رسول خدا(ص) با تلاش فراوان و پي گيري هاي مستمر، موفق گرديد فرهنگ زكات و صدقه را در اسلام و در ميان مسلمانان رايج گردانيده و همگان را از نعمت آن برخوردار گرداند.
(1). سوره توبه (9)، آيه 60
(2). المغازي (واقدي)، ج2، ص 973 و ص 1084؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 89
.
فرزند شهيد
ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس ، همسر عبدالله بن جعفر گفته است : روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه ، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم ، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم ، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.
من پرسيدم : اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى ؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است ؟ فرمود: آرى ، آنها امروز به شهادت رسيدند.
قرآن و تهيدستان باتقوا
هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مدينه هجرت كرد، جمعى از مسلمانان نيز
به مدينه هجرت كردند، اين مسلمانان در مدينه، نه خانه داشتند و نه مال و ثروتى كه
بتوانند با آن، زندگى خود را تأمين كنند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را در
كنار مسجد، پناه ديوار مسجد جا داده بود، و به آنها -اصحاب صفّه- مىگفتند، زيرا
آنها در صُفهها يعنى در زير سايبانهاى ساده كنار مسجد زندگى مىكردند، پيامبر
صلّى اللَّه عليه و آله با آنها گرم مىگرفت و مانند رفيق صميمى با آنها رفتار
مىكرد و گاهى براى آنها غذا مىبرد، و كنار آنها مىنشست و هم صحبت مىشد، و گاهى
آنها نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مىآمدند، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله
مقدم آنها را گرامى ميداشت و مونس و همدم آنها گرديد.
در اين ميان، گاهى بعضى از ثروتمندان مسلمان مدينه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه
و آله مىآمدند، وقتى كه آن حضرت را همدم آن مسلمانان فقير مىديدند، اين كار را
ناپسند مىدانستند، و دوست داشتند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله شأن و مقام خود
را حفظ كند و با آنها همدم نشود.
روزى يكى از اصحاب صُفّه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود، و به قدرى به
آن حضرت نزديك شده بود كه (مانند فرزندى كنار پدرش) به پيامبر صلّى اللَّه عليه و
آله چسبيده بود و با آن حضرت سخن مىگفت، در اين وقت يك نفر از مسلمانان مدينه آمد،
ولى نزديك نيامد بلكه در فاصله دور نشست، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او
فرمود: -پيش بيا-. او پيش نيامد.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: -گويا مىترسى از فقر اين شخص چيزى به
تو بچسبد كه جلو نمىآيى؟-
او عرض كرد: -اين افراد (تهيدست و هيچ ندار) را از حضور خود دور كن- از آنجا كه
اعتراض كنندگان، شخصيّت را در مال و ثروت و مقام، مىدانستند، و عظمت روحى آن مردان
مهاجر را نمىديدند كه همه زندگى خود را به خاطر پيروزى اسلام، فدا نمودهاند، و از
آنجا كه آنها فكر طبقاتى در سر مىپروراندند، و همنشينى با فقرا را عار مىدانستند،
آيه 52 و 53 سوره انعام در ردّ پيشنهاد آنها نازل گرديد.
در آيه 52 مىخوانيم: وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ
الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما
مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمينَ
(6أنعام/52) و كسانى را كه پروردگارشان را بامدادان و شامگاهان [به نيايش]
مىخوانند [و] خشنودى او را مىجويند [از خود] مران، چيزى از حساب آنان بر تو و
چيزى از حساب تو بر آنان نيست كه برانيشان و از ستمكاران شوى.
آنان را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و جز ذات پاك او نظر ديگرى ندارند (يعنى
اصحاب صُفه را) از خود دور مكن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها (پس
دليلى ندارد كه آنها را از خود دور كنى.) اگر آنها را از خود برانى از ستمگران
خواهى بود.
به اين ترتيب، اسلام بر فكر امتياز طبقاتى، خطّ بطلان كشيد، و پيامبر صلّى اللَّه
عليه و آله عملاً با افرادى كه روح و فكر اسلامى داشتند گرچه تهيدست و نادار بودند
همدم و رفيق مىگرديد و زبان حال و قالش اين بود كه:
ما درون را بنگريم و حال را
نى برون را بنگريم و قال را
قرآن ايثار آنها را مىستايد
ابن عباس گويد: در روز پيروزى بر يهود بنى نضير كه پس از جنگ احد در سال سوم هجرت
واقع شد و اموال بسيارى را از بنى نضير بدست مسلمين افتاد و يهود چون بدون جنگ
تسليم شدند، اموالشان به عنوان فيى ء كه بخشى از انفال است در اختيار پيامبر صلّى
اللَّه عليه و آله قرار گرفت.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به انصار (مسلمانانى كه اهل مدينه بودند) فرمود: اگر
مايل هستيد اموال و خانههايتان از آن شما باشد، ولى از اين غنايم فىء چيزى به شما
داده نشود. انصار كه آمادگى تا حدّ ايثار در راه اسلام و مسلمين را داشتند، گفتند:
هم اموال و خانههايمان را بين مهاجران تقسيم كنيد، و هم چشمداشتى به غنائم نداريم«
و به اين ترتيب: مهاجران را بر خود مقدم داشتند. در اين وقت آيه 9 سوره حشر در
فضيلت كار انصار نازل شد كه بخشى از آيه اين است: وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ
وَ اْلإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ
فىصُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ
بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
(59حشر/9) و [براى] كسانى كه پيش از آنان در سراى اسلام [مدينه] جاى گرفتند و ايمان
را پذيرفتند، كسانى را كه به سوى آنان هجرت كردهاند، دوست مىدارند و نسبت به آنچه
به ايشان داده شده است، در دل خود احساس نياز نمىكنند، و [آنان را] ولو خود
نيازمندى داشته باشند، بر خود برمىگزينند، و كسانى كه از آزمندى نفس خويش در امان
مانند، آنانند كه رستگارند.
مهاجران، انصار را از خود مقدم مىدارند، هر چند به آن نياز دارند.
آرى مسلمانان راستين صدر اسلام اين گونه آمادگى در انفاق و تقويت مالى مسلمانان
ديگر داشتند كه مسلماً نقش موثرى در پيروزى داشت.
فضيلت سجده
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم ، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است.
مهمان سرزده
عده اى از اهل مدينه ، پيامبر صلى الله عليه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذايى كه آماده كرده بودند، دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذيرفت ، اما وقتى به منزل ميزبان مى رفتند، در بين راه يك نفر ديگر كه دعوت نشده بود، به آنها گرويد. وقتى به منزل نزديك شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نكرده اند، همين جا بنشين تا من با آنها صحبت كنم و همراهى تو را، با آنها در ميان بگذارم و اجازه ورودت را بگيرم.
مانند قرآن دعا كنيد
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله به عيادت بيمارى آمدند و از او احوالپرسى كرده و
فرمودند: جريان بيمارى تو چيست؟ عرض كرد: شما نماز مغرب را براى ما خوانديد و در
نماز سوره قارعه را قرائت فرموديد پس از آن من گفتم بار خدايا اگر براى من در نزد
تو گناهى است كه مىخواهى مرا به خاطر آن در آخرت عذاب كنى آن عذاب را زودتر در اين
جهان پيش آور و به آخرت نينداز.
با گفتن اين جمله به حال بيمارى و ناراحتى افتادم و به اين حالت در آمدم و اين چنين
كه مىبينيد شدم. رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بد چيزى گفتى چرا نگفتى:
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى اْلآخِرَةِ
حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ (2بقره/201) و از ايشان كسانى هستند كه مىگويند
پروردگارا به ما در دنيا بهره نيك و در آخرت هم بهره نيك عطا فرما و ما را از عذاب
دوزخ در امان بدار.
پروردگارا عطا كن بما در دنيا حسنه و در آخرت حسنه و خوبى را و ما را از آتش
نگهدارى فرما.
آنگاه پيامبر براى او دعا كردند و آن جوان مريض، بهبودى يافت.(2)
(2) - سفينة البحار، جلد 2، صفحه 208. نمونه هائى از تأثير و نفوذ قرآن، صفحه 190.
مادر
مردى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف گرديد، و عرض كرد: يا رسول الله
به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به مادرت
دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به پدرت.
.مبارزه با خرافات
هنگامى كه ابراهيم پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست . در همان
روز خورشيد گرفت .
عده اى گفتند:
خورشيد نيز به خاطر مرگ ابراهيم غمگين است (و اين علامت عظمت رسول خداست ).
پيامبر صلى الله عليه و آله فورا پيش از دفن جنازه ابراهيم ، مردم را به مسجد دعوت
كرد و بالاى منبر رفت و فرمود:
اى مرم ! خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست و به دستور او در سير و حركتند
و به فرمان خدا مطيع مى باشند، هرگز به خاطر مرگ و زندگى كسى گرفته نمى شوند! هرگاه
خورشيد و ماه گرفت ، نماز آيات بخوانيد!
سپس از منبر پايين آمدند و نماز آيات را با جماعت خواندند آنگاه به على عليه السلام
فرمود:
پيكر فرزندم ابراهيم را براى دفن آماده كن !
على عليه السلام جنازه ابراهيم را غسل داد و كفن كرد پس از آن مردم دفنش
كردند.(1)
(1) بحار: ج 22، ص 155.
..محبوب ترين اسمها
جابر انصارى مى گويد:
به پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرض كردم :
در شاءن على بن ابى طالب عليه السلام چه مى فرماييد؟
فرمود:
او جان من است !
عرض كردم :
در شاءن حسن و حسين عليه السلام چه مى فرماييد؟
حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ايشان ، دختر من است . هر كه او را
غمگين كند مرا غمگين كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانيده است و خدا
را گواه مى گيرم ، من در جنگم با هر كس كه با ايشان در جنگ است و در صلحم با هر كس
كه با ايشان در صلح است .
اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ايشان بخوان ، زيرا
كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترين اسمها است .(1)
(1) بحار: ج 94، ص 21.
کتاب: داستان راستان
نوشته: شهید مطهری
مردى از انصار نزد رسول اكرم آمد و سؤال كرد:«يا رسول اللََّه!اگر جنازهء شخصى در
ميان است و بايد تشييع و سپس دفن شود و مجلسى علمى هم هست كه از شركت در آن
بهرهمند مىشويم،وقت و فرصت هم نيست كه در هر دو جا شركت كنيم،در هر كدام از اين
دو كار شركت كنيم از ديگرى محروم مىمانيم،تو كداميك از ايندو را دوست مىدارى تا
من در آن شركت كنم؟». رسول اكرم فرمود:«اگر افراد ديگرى هستند كه همراه جنازه بروند
و آن را دفن كنند،در مجلس علم شركت كن.همانا شركت در يك مجلس علم از حضور در هزار
تشييع جنازه و از هزار عيادت بيمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم
تصدق و هزار حج غيرواجب و هزار جهاد غيرواجب بهتر است.اينها كجا و حضور در محضر
عالم كجا؟مگر نمىدانى به وسيلهء علم است كه خدا اطاعت مىشود،و به وسيلهء علم است
كه عبادت خدا صورت مىگيرد.خير دنيا و آخرت با علم توأم است،همانطور كه شر دنيا و
آخرت با جهل توأم است.» (1)
(1) .بحارالانوار،چاپ جديد،ج 1/ص 402.